Monday, February 06, 2006

This and That

I’d like a second go at this cartoon business soon. But some of the readers were good enough to post links I thought I should repost just in case you don’t read any of the comments. Here is one of our more vibrant minds in exile with her usual flare declaring war in defense of the Danish Cartoonists.

David was also good enough to offer the following by Hitchens.

This particular gentleman has never grabbed my attention. I don’t much care for Trotskyism, to be frank. Never found the approach interesting.

But all this got me back on that part-time search for the first occurrence of the phrase “Islamo-fascism” in the Iranian left’s post-revolutionary literature. Still no luck, though. Although I thought I should introduce some of you, while we are at it, to one of the more interesting leftist voices to have come out of Iran in recent past.

Sadly, Mansour Hekmat passed away a few years ago. But his partner, a women’s right activist, broadcaster and organizer continues energetically today. Azar Majadi’s short piece about this affair, Don’t be intimidated.

Hekmat’s piece on the State in Revolutionary Period might be of interest to some of you. And his take on MEK and the Black Scenario.

His mind is engaging and his prose and wits always incisive and entertaining. A couple of samples for those who read Farsi:


اينها تصور ميکنند متخصص و صاحب سرقفلى نوع جنگ و مبارزه مسلحانه شده اند. هرجا کسى اسم جنگ و اسلحه بياورد، يا اگر حتى اگزوز موتور سيکلتى صدا کند و يا کسى پاکت ميوه ى را بترکاند، اينها فکر ميکنند بايد فورا سبز شوند و در مدح جنگ و اسلحه يکبار ديگر داد سخن بدهند

ميفرمايند رهايى خلق بدون آتش و خون بدست نميايد خلق دليلى ندارد از جنگ داخلى بترسد، برعکس بايد "سختى ها و خونريزى هاى جنگ انقلابى را بجان خريد مردم ما چيزى جز زنجيرهاى بردگى شان ندارند که از دست بدهند

چنين ذهنياتى را فقط ميشود با افسوس بدرقه کرد. مطمئنم پيشرفت علم پزشکى دير يا زود درمانى براى اين مشکلات پيدا خواهد کرد. در اين فاصله فقط براى "مردم عادى" اى که با اين انقلابيون خلق محشورند آرزوى صبر جميل ميکنم

بنظر من حتى اگر هوش ارثى باشد، سفاهت ديگر قطعا اکتسابى است.. اگر کسى بين قيام کارگرى، با کشتارها و گورهاى جمعى و پاکسازى هاى قومى و قحطى و مرگ و کوچ و اپيدمى وبا فرق نميبيند، اگر کسى ميتواند رويش را به مردم بکند و بگويد براى رهايى بايد از اين مسير دوم عبور کنند، يا سفيه است و يا ريگى به کفش دارد

And the following:


ميان آنچه يک سناريوى سياه ناميده ايم با يک تلاطم انقلابى يک دنيا تفاوت هست. بحث سناريوى سياه صرفا بر سر وقوع درگيرى و کشمکش خونين نيست تصوير ارتشى که روى مردم شليک ميکند و مردمى که فرياد ميزنند "توپ تانک مسلسل ديگر اثر ندارد" تصويرى از يک سناريوى سياه نيست. اين تصويرى از يک انقلاب است. در انقلاب مردمى هم خون ريخته ميشود. اما مشخصه سناريوى سياه عنصر استيصال در جامعه است. ناتوانى جامعه در درک اينکه اين وضعيت چرا پيش آمده تا کى ادامه پيدا ميکند، چگونه ختم ميشود انقلاب صحنه کشمکش است . کشمکشى، گاه بسيار خونين، که از نظر خود توده مردم براى بهبود اوضاع اجتماعى ضرورى شده است. هيچ سير تحول تاريخى بى مشقت پيش نرفته است اما من سناريوى سياه را به وضعيتى اطلاق ميکنم که درآن صحبت نه بر سر تحول جامعه بلکه بر سر تخريب چهارچوب مدنى جامعه برخلاف ميل و اراده مردم و در متن عجز و استيصال عمومى است



No comments: